نقد و بررسی 1917

                                       "امید چیز خطرناکیه!"

 

 

 

 

معرفی فیلم :

تهیه کننده و کارگردان : سم مندس

نویسندگان : سم مندس و کریستی ویلسون

تاریخ پخش : سال 2019

بودجه ساخت : 90 میلیون دلار

فروش کل : 368 میلیون دلار 

بازیگران : جرج مکای ، دین چپمن ، بندیت کمبریج ، اندرو اسکات

                           

 

نقد و بررسی :

خلاصه ی تمام فیلم 1917 از نظر من به بهترین نحوه ممکن در این تک بیت معروف بیان شده :

                     "سرگشته چو پرگار همه عمر دویدیم!

                      آخر به همان نقطه که بودیم رسیدیم"

فیلم 1917 جدای از بحث تکنیکی عجیبی که برای روایت داستان خودش در خلال جنگ جهانی اول انتخاب کرده در اکثر موارد یک فیلم شکست خورده محسوب میشه و بزرگترین مانع سر راه این فیلم هم همین فرم روایی خاص تک پلان سکانس بودن فیلمه که ضریه بسیار سینگینی به هر آنچه که فیلم میخواسته بهش برسه زده!

بزارین از اینجا شروع کنم که فیلم و کارگردان فیلم به طور قطع خواستن با استفاده از تکنیک لانگ تیک و فیلمبرداری یک پارچه ی فیلم مارو به دل جنگ جهانی ببرن و انزوا و تنهایی و دشواری های طی کردن این مسیر رو توسط دو سرباز جوان به ما نشون بدن و در راه پوشاندن جامه ی عمل به این هدفشون تمام جنبه های دیگه فیلم رو قربانی کردن !

مشکل اصلی این فیلم اینجاست که ما هیچ خطری و هیچ تعلیقی رو در خلال فیلم متاسفانه نمیتونیم احساس کنیم چرا که همه ی داستان رو در چند دقیقه ابتدایی فیلم به ما میگن و به این طریق بزرگترین هدف فیلم یعنی انتقال حس اضطراب و تشویش به مای مخاطب رو خود سازندگان فیلم در همان دقایق ابتدایی فیلم از ما میگیرن!

داستان فیلم در همون چند دقیقه ابتدایی فیلم مشخص میشه ، دو سرباز به نام بلیک و اسکوفیلد ماموریت میگیرن که به گردانی از انگلیس که در خط مقدم جبهه نبرد فردا دستور حمله دارن این خبر رو برسونن که باید حمله کنسل شه چرا که آلمان ها با عقب نشینی تکنیکی خورشون واسه انگلیسی ها تله گذاشتن و در صورتی که فردا حمله انجام شه یک شکست سنگین در پیشه که جون 1600 سرباز انگلیسی گرفته میشه من جمله برادر بلیک که در اون گردان اعزام شده و از اونجا که خطوط تلگرافی قطع شدن سرباز بلیک باید برای نجات جون برادرش و 1600 نفر سرباز اون گردان تا کمتر از 24 ساعت خودش رو به اون گردان برسونه و نامه مستقیم ژنرال رو تحویل سرهنگ مک کنزی بده !

یک داستان ساده که در همون دقایق ابتدایی فیلم برای ما کاملا مشخص میشه و از تریلر های از قبل پخش شده فیلم ما میدونیم که این سرباز ها موفق میشن که این خبر رو برسونن به مقصد و جلوی این قتل عام رو بگیرن و فیلم هیچ گره داستانی دیگه ای برای ما باقی نمیزاره

اما ممکنه بگید که این فیلم اصلا قصد روایت یک داستان پیچیده و غیر قابل پیش بینی رو نداره و صرفا میخواد تلاش سرباز های ساده واسه رسیدن به مقصد رو با همه دشواری هاش نشون بده و به خاطر همین از تکنیک پلان سکانس استفاده کرده که ما رو با تمام جزئیات در جریان مسیر سخت و دشواری که این دو نفر برای انجام این ماموریت دارن آشنا کنه بدون اینکه هیچ چیزی رو از دست بدیم!

باشه قبول!

اما مشکلات فیلم در بیان این هدف خیلی زیاده!

مثلا ما در دانکرک هم اطلاع داریم که پایان ماجرا چی میشه ، یا اصلا در خیلی از فیلم ها و سریال های موفق هستن که میدونیم پایان داستان چه اتفاقی میفته و مسیر رسیدن به پایانه که مارو جذب خودش میکنه و درگیر با ماجرا نگه میداره اما در 1917 اولین مسئله ی داستان از آغاز شکل میگیره

به چه دلیلی ژنرال باید یک دستور فوق امنیتی و به این اهمیت رو فقط و فقط به دو سرباز جوان کار نابلد بسپاره ؟

ممکنه بگید که این داستان واقعی بوده و خاطره ی پدر بزرگ سم مندس بوده اما اولا که یک فیلم سینمایی حتی فیلم هایی که خیلی به تاریخ پایبند هستن هم برای جذاب کردن موضوع تغییراتی در داستان اصلی ایجاد میکنن که فیلم کشش و جذابیت خودش رو حفظ کنه حالا واسه این فیلم که نه از یک منبع معتبر تاریخی بلکه بر اساس یک خاطره شخصی ساخته شده آیا بهتر نبود که کمی منطقی تر عمل کنه و یک گروه رو که شامل افراد زبده هستن برای اینکار همراه با سرباز بلیک راهی مسیر به این دشواری کنه؟

با چه منطقی یک شکست بزرگ نظامی و تلف شدن 1600 نفر رو فقط و فقط به دو سرباز جوان کار نابلد میسپاریم؟!

از این مشکل که بگذریم و این موضوع رو بپذیریم که این دو تن ماموز به انجام این عملیات خطیر شدن موضوع بعدی که جزو پاشنه آشیل های این فیلم هست خود نمایی میکنه ؛ اینکه بر اساس آشنایی ابتدایی فیلم که به ما میده به عنوان پس زمینه داستانی کاراکتر ها ما سرباز اسکوفیلد رو یک سرباز ضد جنگ میبینیم که اصلا ارزشی واسه ی جنگیدن و مدال های افتخار قائل نیست و مدال افتخارش مثل یک سنجاق روی سینه اس واسه اش و اون رو رو با یک شیشه مشروب جا به جا کرده میشناسیم

چه اتفاقی میفته که اسکوفیلد که از اول ماجرا هم مخالف با این سفر بود و همه اش تلاش میکرد که بلیک رو راضی کنه که فکر کنه و لاقل با برنامه پیش بره پس از مرگ بلیک یکباره تبدیل به یک سرباز متعهد و فداکار میشه که حاضره از جون و زندگی خودش بگذره و تن به هر سختی و دشواری میده که این نامه رو به سرهنگ مک کنزی برسونه ؟؟

دقیقا چه اتفاقی توی اون لحظه افتاد که باعث شد اسکوفیلد یکباره تغییر جهت 180 درجه ای نسبت به تمام باور هاش بده و با تمام توان به سمت رسوندن به موقع نامه به مقصد تلاش کنه؟

اینجا مشکلی ایجاد میشه که به تمام پیکره ی فیلم ضربه میزنه که نقش اصلی فیلم بدون هیچ دلیل و منطقی با یک تغییر جهت بزرگ شروع میکنه به پیش بردن داستان!

و اما مشکل بزرگ دیگر فیلم اینجاست که ما پس از مرگ سرباز بلیک در تقریبا پرده اول فیلم دیگه متوجه پایان فیلم هستیم با توجه به زمان زیادی که از فیلم باقی مونده !

همونجا بود که فهمیدیم که اسکوفیلد این نامه رو به مقصد میرسونه هرچند که مسیرش دشوار و غیرممکن باشه دقیقا مثل یک بازی کامپیوتری که ما مرحله به مرحله پیش میریم و چالش ها و سختی هارو طی میکنیم تا به مرحله آخر برسیم ، همه میدونیم که بلاخره به مرحله آخر بازی میرسیم و بازی رو تموم میکنیم هرچند که ممکنه در طول مسیر چند باری بمیریم و دوباره مرحله رو از اول شروع کنیم

تنها تفاوت 1917 با بازی کامپیوتری اینه که از همون لحظه همه متوجه شدیم که اسکوفیلد قرار نیست بمیره و هر چالشی که سر راهش باشه رو با هر سطح از دشواری از پیش رو برمیداره و به مقصد میرسه !

اینجا مشکل اصلی فیلم رو داریم که بالاتر اشاره کردم ، فیلم نه تنها داستان خودش رو در دقایق ابتدایی فیلم برای ما رو میکنه بلکه لذت طی کردن مسیر رو هم از ما میگیره ! چون ما میدونیم که تک تک خطراتی که سر راه اسکوفیلد پیش میان همه و همه نمایشی هستن و اسکوفیلد همه رو از سر راه برمیداره و به مقصد میرسه !

اینجاست که ما وقتی میبینیم که یک تک تیرانداز از جایی که کاملا به اسکوفیلد مسلطه شروع میکنه به شلیک و ما میدونیم که اسکوفیلد قرار نیست بمیره !

میبینیم که یک لشگر نیروی آلمانی دارن به اسکوفیلد شلیک میکنن ولی ما میدونیک که اسکوفیلد قرار نیست که بمیره!

میبینیم که اسکوفیلد به درون رودخانه با جریان شدید آب و در هوای سرد زمستانی پرتاب میشه و از فاصله بسیار زیاد به پایین میفته اما میدونیم که اسکوفیلد قرار نیست که بمیره!!!!

و اینجا تمام مخاطرات مسیر فیلم برای ما از قبل نتیجه اش مشخص شده !

هم پایان فیلم رو میدونیم هم میدونیم که توی مسیر غافلگیری خاصی نمیتونه سر راه ما باشه چون آقای اسکوفیلد قرار نیست که بمیره!

اینجا تفاوت فیلمی مثل دانکرک با 1917 مشخص میشه ، بالاتر گفتم که فیلم های بسیاری هستند که از همان ابتدا پایان فیلم رو ما میدونیم مثل دانکرک یا اصلا منثل تمام فیلم های مستند بر تاریخ حتی مثل سریال مختارنامه خودمون !

اما در دانکرک ما خطر رو حس میکنیم چون نمیدونیم از این چند ده هزار سربازی که اینجا اسیر هستن و در سه جبهه دریا و ساحل و آسمان در حال نبرد هستن سرنوشت کدوم چی میشه و کدوم میمیره و کدوم نجات پیدا میکنه !

 

                                                                       

 

مسئله بزرگ بعدی فیلم که خیلی ازش ضربه خوردن محدودیت های خاصی هستن که فیلمبرداری به ظاهر تک پلان سکانس فیلم سر راهش قرار داده که ما کل فیلم رو انگار با یک پلان داریم میبینیم و کات نخورده فیلم درصورتی که کات های متعدد و برداشت های متعددی داشته و با هنر فیلمبرداری و تدوین شگفت انگیز اثر ما متوجه این کات ها نمیشیم ، اما ضربه کجاست و چرا این سبک فیلم برداری به جای اینکه در خدمت ارائه هرچه جذاب تر این داستان بشه برعکس سد راه فیلم شده

ما در طول زمان فیلم شاهد صحنه های نبرد و طی کردن کل مسیر توسط سرباز اسکوفیلد هستیم ، در ابتدای ماموریت بیان میشه که 24 ساعت فرصت دارن که این دو سرباز به گردان برسن و پیام رو به سرهنگ مکنزی برسونن پس از گذشت اندکی گفت و گویی بین دو سرباز شکل میگیره و بیان میشه که تقریبا 15 کیلومتر فاصله اس و اگر با سرعت طی کنن این مسیر رو 8 ساعته میرسن

خب کل تایم فیلم حدود 2 ساعته ، ما هم به عنوان بیننده در تمام مدت طی مسیر همراه اسکوفیلد هستیم و تنها کات واضح فیلم وقتی میخوره که این سرباز تیر میخوره و به زمین میفته و صحنه بعدی از همونجا شروع میشه که با ریختن قطرات آب روی صورتش به هوش میاد یعنی جا به جایی اصلا نداشتیم

چطور میشه مدت زمان 24 ساعته فیلم و حداقل 8 ساعت فاصله که با سرعت طی بشه در 2 ساعت زمان بندی فیلم تموم میشه؟!

مگه پلان سکانس نبود ؟!

مگه قرار نبود کل مسیر و زمان فیلم رو ما همراه این سرباز باشیم و سختی های مسیر رو ببینیم؟!

چی شد که مسیر به اون بلندی رو در 2 ساعت اونم با حال زخمی طی کرد؟!

اینجاست که کل فلسفه ی پلان سکانس بودن فیلم زیر سوال میره و در عجبم که سازندگان به این موضوع به این آشکاری چرا دقت نکردن ، پلان سکانس یعنی ما در کل اون مسیر و اتفاقات همراه بازیگر هستیم اما اینجا یک شکاف عظیم زمانی داریم !

این یعنی حقه ی سینما و با کات های منطقی خیلی خوب میشد این رو درآورد اما در اینجا ما یک باگ بزرگ داریم که ستون اصلی فیلم رو از بین میبره!

مورد دیگه ای که درمورد ضعف پلان سکانس بودن فیلم باید خدمتتون عرض کنم اینه که اگر فیلم پلان سکانس محور نبود خیلی میتونست قوی تر باشه و از پتانسیل خودش استفاده ببره ، خیلی از صحنه ها و سکانس ها هستن که به خاطر پلان سکانس بودن قدرت خودشون رو از دست دادن مثال بارزش صحنه حمله تک تیر انداز آلمانی به اسکوفیلده که چقدر خوب میشد اگر ما صحنه رو از زاویه دید این سرباز میدیدیم و چقدر میشد حس تنش و اضطراب بیشتری از اون صحنه حس کرد و موارد فراوان دیگری که به خاطر پلان سکانس بودن ظاهری فیلن ضربه خوردن و انرژیشون تلف شده

 

                                                                       

 

یکی از موارد ضعف دیگری که در 1917 خودنمایی میکنه به غیر از نامیرا بودن اسکوفیلد برای رسیدن به پایان داستان اتفاقات غیرمنطقی هستش که در طول فیلم میفته مثل اون سطل شیر که در خانه متروکه وسط جنگ خودنمایی میکنه و کارکرد اصلیش اینجاست که اسکوفیلد قمقمه اش رو با شیر پر کنه که جلوتر به اون نوزاد بتونه شیر بده و مثلا یک صحنه احساسی اتفاق بیفته که هم احساسات مخاطب تحریک شه و هم اینکه نشون بده چقدر این انگلیسی ها انسان های فداکار و خوبی هستن که حالا سر این مورد جلوتر توضیح میدم کامل اما این این سطل شیر وسط جنگ چیکار میکرد دقیقا؟!

آلمان ها که گاو هارو کشتن اسب هارو کشتن و به هیچی رحم نکردن این سطل شیر اونجا از آسمان نازل شده بود؟!

و این غیر عادی بودن وقایع در فیلمی که به واقع نگاری داره تکیه میکنه یک مشکل نابخوشدنیه

 

 

اما بریم سراغ یکی از بحث های بنیادین فیلم که علی الظاهر هدف فیلم هم همینه اینکه جنگ بده جنگ کثیفه جنگ طلب نباشیم و سرباز اسکوفیلد ی سربازه که اصلا به مدال افتخارش اهمیت نمیده و میدونه که جنگ چقدر بیهوده است ، برای بیان این ضد جنگ بودن فیلم کارگردان میاد و از صحنه های کثیف جنگ نشون میده ، انسان های مرده در رودخانه ، موش های بزرگ که انسان هارو میخورن ، جسد های تکه تکه شده و پوسیده ، جنازه های لای سیم خاردار و همه جور کثافتی که در جنگ میشه دید در نزدیک ترین و غلیظ ترین حالت ممکن 

اما آیا فیلم واقعا داره ضد جنگ عمل میکنه ؟!

جواب این سوال یک "نه" محکمه!

فیلم برخلاف ظاهر ضد جنگش اتفاقا به شدت داره جنگ طلبانه عمل میکنه و به جای بی طرف بودن در جنگ و حقیقتا بیهوده نشون دادن اون داره طرفداری از یکی از جبهه ها میکنه و درمورد جبهه مقابل قضاوت گری میکنه و همین خودش پایه و اساس جنگ طلبیه!

در فیلم ما آلمان هارو اصلا انسان نمیبینیم و از دغدغه هاشون هیچی نمیفهمیم فقط میبینیم که آلمان ها یکسری موجودات وحشی هستن که گاو هارو میکشن ، اسب هارو میکشن ، وقتی نجاتشون میدی و کمکشون میکنی باز هم از پشت به تو خنجر میزنن ، فاقد عقل و شعور هستن چون که وقتی میبینی دو نفر سرباز مسلح تورو نجات دادن و تو یکی رو با چاقو میزنی میتونی مطمئن باشی که اون یکی تورو میکشه ! و کلا ما هیچ هدف یا انگیزه ای از آلمان ها نمیبینیم به جز قتل و غارت گری و کشتار و تخریب و برعکس!

اسکوفیلد ما یک سرباز ضد جنگ که با بلیک جون دشمن رو نجات میده واسش آب میاره به یک دختر فرانسوی همه خوراکی هاش رو میده و وقتی هم سرباز آلمانی رو میگیره فقط ازش میخواد ساکت باشه و علاقه ای به کشتن نداره!

این مرز بندی بدترین نوع مرز بندیه که خودش عامل جنگه !

خب ما که خیلی خوبیم اونا هم ک حیواناتی خون خوار هستن خب چرا نجنگیم؟ چرا نسل اینارو از زمین پاک نکنیم؟ اگه نکنیم اونا مارو میکشن!

این فیلم اصلا ضد جنگ نیست بلکه به شدت حامی و طرفدار جنگه بر خلاف ظاهر پر زرق و برقش!

 

یکی دیگ از مشکلات فیلم که به شدت توی ذوق ما میزنه بازی ضعیف دو نقش اصلی فیلمه یعنی بلیک و اسکوفیلد !

بلیک که فاجعه بود یک فاجعه ی تمام عیار که هیچ حسی از چهره اش نمیشد گرفت حتی موقع مرگ!

اسکوفیلد با اینکه کمی از بلیک بهتر بود اما اون هم بازی ضعیفی داشت و هیچ حس خطر و ترسی به ما منتقل نمیکرد در صحنه هایی که باید ترس رو میدیدیم بیشتر یه چهره خنثی و سرد رو مشاهده میکردیم!

بهترین بازی های فیلم با اختلاف مربوط بودن اندرو اسکات و بندیت کامبریج دوست داشتنی ! موریارتی و شرلوک خودمون! و در همون چند دقیقه کوتاهی که در فیلم بودن چقدر خوب بودن و چقدر حس داشتن ! ای کاش از گزینه های بهتری واسه بازی در نقش های اصلی استفاده میکرد سم مندس!

 

از موارد ضعف دیگر فیلم میتونم به موسیقی فیلم اشاره کنم ! اشتباه نکنین موسیقی متن فیلم واقعا عالی بود !

اما نحوه میکس کردن این موسیقی روی فیلم خیلی جاها توی ذوق میزد مثلا صحنه ای که اسکوفیلد از اون دختر در اون شهر متروکه جدا میشه و سرباز های آلمانی میفتن دنبالش به جای اینکه ما با یک صحنه ترسناک بقا محور مواجه باشیم و از موسیقی دلهره آور استفاده بشه یک موسیقی متن حماسه گونه پخش میشه که اصلا با اون صحنه تناسب نداره و حس ترس رو به طور کل تخریب میکنه انگار که کاملا از قبل مشخصه که اسکوفیلد از اینجا هم جون سالم قراره به در ببره!

 

راستی چرا وقتی اسکوفیلد افتاد توی آب رودخانه و سرتا پا خیس شد و قبلش هم توی سنگر خودشون هوا خیلی سرد بود و بخار از نفسشون بلند میشد وقتی که از آب یخ اومد بیرون اصلا حس سرما درش دیده نمیشد ؟!

چرا وقتی سر تا پا خیس شد و چندین دقیقه به طور کامل در آب غوطه ور بود نامه ای که همراهش بود خیس نشد ؟!

چرا وقتی به جمع سرباز هایی که دنبالشون بود رسید و با اون وضع وارد جمعشون شد توجه هیچکی بهش جلب نشد ؟! انگار که یک مشت مجسمه داشتن فقط آوازه خوانی یک سرباز رو گوش میکردن ؟! چرا هیچکی ذره ای تعجب نکرد که این کیه و از کجا اومده ؟!

 

                                                                                          

 

 

نکات مثبت :

فیلمبرداری خیره کننده

موسیقی متن زیبا

طراحی صحنه 

 

نکات منفی :

فیلمرداری پلان سکانس و باگ بزرگ زمانی

بازی سرد و بی روح نقش های اصلی

جنگ طلب بودن فیلم بر خلاف ظاهرش

بی منطق بودن داستان در بسیاری از مواقع

 

حرف آخر :

فیلم 1917 با ظاهر پلان سکانس محورش بزرگترین ضربه رو از همین پلان سکانس بودن خورد و متاسفانه از اسم پلان سکانس فقط سواستفاده تجاری کرد که مخاطب بیشتری رو به سینما بکشونه و مندس بگه که وای من چقدر خفنم ببینید چی ساختم!

این فیلم انقدر روی لانگ تیک بودن تمرکز داره که کل داستان فیلم رو از منطق خارج کرده و رسما فیلم تبدیل به یک بازی ویدیویی شده که به هر طریقی ما باید به آخر بازی برسیم و ماموریت رو انجام بدیم

تمام محیط فیلم آدم ها و سرباز ها همه و همه مثل محیط یک بازی سرد و مصنوعی و بدون حس هستن و صرفا قرار گرفتن که محیط خالی نباشه

نگاه فیلم به موضوع جنگ نگاه کثیف و نژاد پرستانه ایه و این به خصوص درمورد جنگ جهانی اول صدق میکنه که ارتش آلمان ارتش نازی و فاشیست نبود

در کل 1917 یک فیلم شکست خورده در اکثر موارده و ای کاش که همه چیز رو قربانی پلان سکانس بودنش نمیکرد

 

نمره فیلم : 35 از 100